View Transcript
Episode Description
غزل نمره ۴۴۱
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی
که حال ما نه چنين بودی ار چنان بودی
بگفتمی که چه ارزد نسيم طرهی دوست
گرم به هر سر مویی هزار جان بودی
عیان شدی که بها چیست خاک کویش را
اگر حیات گرانمایه جاودان بودی
برات خوشدلی ما چه کم شدی يا رب
گرش نشان امان از بد زمان بودی؟
گرم زمانه سرافراز داشتی و عزيز
سرير عزتم آن خاک آستان بودی
ز پرده کاش برون آمدی چو قطرهی اشک
که بر دو ديدهی ما حکم او روان بودی
اگر نه دايرهی عشق راه بربستي
چو نقطه حافظ بیدل نه در ميان بودی
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
