View Transcript
Episode Description
غزل نمره ۴۴۶
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری
به يادگار بمانی که بوی او داری
دلم که گوهر اسرار حسن و عشق در اوست
توان به دست تو دادن گرش نکو داری
در آن شمايل مطبوع هيچ نتوان گفت
جز اين قدر که رقيبان تندخو داری
نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتد
که گوش و هوش به مرغان هرزهگو داری
ز جرعهی تو سرم مست گشت نوشت باد
خود از کدام خم است اين که در سبو داری؟
به سرکشی خود ای سرو جويبار مناز
که گر بدو رسی از شرم سر فرو داری
دم از ممالک خوبی چو آفتاب زدن
تو را سزد که غلامان ماه رو داری
قبای حسنفروشی تو را برازد و بس
که همچو گل همه آيين رنگ و بو داری
ز کنج صومعه حافظ مجوی گوهر عشق
قدم برون نه اگر ميل جستجو داری
Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
